بحر عشق

بحري است بحر عشق كه هيچش كرانه نيست
آنجا جز آنكه جان بسپارند چاره نيست

آندم كه دل بعشق دهي خوش دمي بود
در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست

ما را بمنع عقل مترسان و مي بيار
كان شحنه در ولايت ما هيچ كاره نيست

از چشم خود بپرس كه مارا كه ميكشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست

رويش بچشم پاك توان ديد چون هلال
هر ديده جاي جلوه آن ماهپاره نيست

فرصت شمار طريقه رندي كه اين نشان
ون راه گنج بر همه كس آشكاره نيست

نگرفت در تو گريه حافظ بهيچ روي
حيران آن دلم كه كم از سنگ خاره نيست